Thursday, April 21, 2011

Vomit 04

اما من اصن اینو نمی خواستم بگم یک عدد نکته ی بسیار مهم تری اندر ذهن بنده وول می خورد که شایان ذکر محسوب شده و در اینجا متذکر میشیم، بلکه جوانان رشید وطن هم بخوانند و بدانند که آقا جان تو مگه از عمه ت فرار کردی اومدی اینجا آخه، مگه خوشی زده بود زیر دلت که پا شدی اومدی ولایت کفار که چی آخه، آقا من بگم خودم واس چی اومدم، من راستش دهنم صاف شد به خاطر یک سری مسایلی که مربوط میشه به حرف خود را زدن، آدم هیچ جور حرفی نمی تونست بزنه، چه حق باهات بود چه نبود،  سر و ته اش به هم قاتی شده بود، دربان دسشویی هم می گفت من منم، حالا ولش کن اون جاشو همه می دونن که گرفتن حقت و اعتراض کردن به چیزی که فکر می کردی درست نیست شکستن هفت خان رستم بود، آقا سوال من اینه که تو که اینجا هم  مث اونجایی واسه چی اومدی؟ تو که اینجا هم اعتراضی نمی کنی، واسه گرفتن حقت قدمی بر نمی داری (البته نا گفته نمونه که از ماست که بر ماست) آره اینجا هم بزنن تو سرت موش میشی میری تو سوراخت خوب بابا تو کشور خودت میموندی به چیزت هم نبود که کی حقتو بخوره خوب. ها نکنه عاشق علمی ها؟ علم کشورت کم بود؟ اونجا گیرت نمی اومد که اومدی یا خیلی طلبه گردش گری بودی که جز ره علم و دانش راهی پیدا نکردی؟ آخه چرا می ری رو مخ من لا مصب! تا یه سری امثال تو نباشن که آخه اون سری امثال حق مردم خور و حرف مفت زن که تخم نمی کنن خودشونو نشون بدن که آخه گرازخور، دهن آدم و باز می کنی دیگه، حیف که اینجا بعضی موقع خانواده رد میشه یه چار تا حرف بشنوی حالیت میشه بیشتر، البته اگه تویی که تویی بازم همون سوراخ موشت به دردت می خوره و حتی یه دفاع مفتی هم از خودت نمی کنی و تغییری هم احتمالا به وجود نمیاد. هیچی آقا همین دیگه، یه سری هم باید راجع به این قضیه باید بنویسم که چرا و چرا و چرا تغییر به وجود نمیاد و اگه بخواد بیاد چه سرویسی باید بشی، آخ که من با این قضیه چقدم مشکل دارم. بماند حالا فعلا بی خیال

No comments: