Thursday, October 24, 2013

Bio 62

مهمه که بنویسی، یکی از راه هایی که می تونی خلاص شی همین نوشتنه، گاهی موقع ها حتی هوا هم با اینکه گرم تر می شه و آفتابی تر دلگیر می شه چه برسه به الان که هوا هم انقد داره سردتر می شه و آدمو می خونه به توی خونه. درس خوندن هم تو این جور موقع ها دل و دماغ می خواد که شاید خیلی ها الان نداشته باشن. دل خوشی روزهای آدما همین جوریه. نمی خوام راجع بهش بنویسم. اغلب وقتی می خوام بنویسم انگار همه کلمه های یهو فریز می شن و همه فکرها یخ می بندن که چیزی از جاش نریزه بیرون که مبادا من راحت تر باشم. وانمود می کنی که خوبی، که همه چی خوبه. که همه آدمم ها مثل همیشه دوست داشتنی ان. وانمود می کنی و مغزت هم قبول می کنه. مغزی که خسته باشه، مغزی که تربیت شده واسه قبول نکردن وقتی خسته باشه قبول می کنه که بگذره. وانمود کن که خوبی. وانمود می کنم که خوبم. خوب ما که همه خوبیم دلیلی برای نوشتن از ناخوشی و دلگیری نیست. اصلا دلیلی برای نوشتن و رها شدن نیست. ما همه خوبیم.