Wednesday, April 13, 2011

Vomit 02

یه دو روزی بود که گودر گردی می کردم، بیشتر بین آیتم هایی که بچه ها به اشتراک گذاشته بودن و هر از گاهی نیم نگاهی به منبع نوشته می انداختم، جالب که انواع عنوان های عجیبی که حتی تصورشو نمی تونستم بکنم اسم وبلاگ بودن! همین که مثلا من نوشتم دفترچه یادداشت جیبی، مثلا به قول خودم فکر کردم کلی ذوق هنری به خرج دادم کتاب جیبی رو تبدیل کردم به دفتر جیبی، بیا ببین مردم چه اسمهایی گذاشتن، البته اغلبشون باحالن، بیشتر مینیمال و مخاطب محور نوشته میشن اما جالبه که یه جورایی انگار چشم و هم چشمیه. اولین وبلاگی که با یه اسم عجیب دیدم این بود: قوزک پای چپ یک زرافه ی ایده آلیست که در یک عصر پاییزی سیگارش تمام شده می خارد. این وبلاگ رو خیلی وقته که می خوندم و می خونم، نقل قول های جالبی توش پیدا میشه از کتاب های کوچیک و بزرگ. اما دیگه وقتی اشتراک های بچه ها رو می خوندم خیلی تو خط اسم بلاگ ها نبودم، بعد این دو روزه گفتم همین جوری ببینم اسم هاشون چیه. چشام رسما چارتا شدن با اسم هایی از قبیل ننه بزرگ نابغه ی عقب افتاده، دزد دریایی که یک پایش سنجاق سری ست مشکی، خرچنگ زاده در غربت، شتر میکروفن به دست، افکار لوله کشی شده، پلانگتون کون گشاد، سیکیم خیاری و از این قبیل که تا دلت بخواد هست، ولی کلن قضیه این بود که ایرانی جماعت کلن هم خیلی با ذوقه هم با نبوغ ولی ای کاش یه سری چیزایی رو نداشت که دیگه من بمیرم براش رسما. حالا اینا رو ولش کن اصن چی می خواستم بگم این نبود، آها ( این آها رو جدا بعد یه دقه نوشتما) می خواستم بگم این یارو مجلس چی میگه ما رو چیز گیر آوردن یا خودشونو واقعا، یارو رفته نمی دونم طرحه، لایحه ست چیه تصویب کرده که آره کسی حیوون بیاره خیابون مثل سگ و گربه و این موارد هم حیوون بدبخت و می گیرن و طرف هم جریمه میشه، به خصوص سگ! یارو می گه قانونش بر طبق قوانین اسلامی ه و سگ نجس و آدم کثیف می شه و نمی دونم به کدوم گا میره، آخه واقعا من تو کار مخ این جماعت منگولاخ موندم، سگ نجثه؟ ای وای کثیف شدیم؟ آخه اسلام عزیز گه نخوردیم ایرانی شدیم، یه کم هم یه سری حکومت های  از او قدیم قدیمامون گشاد بودن، یار جمع کردی اومدی و ایران و فرستادی هوا، بابا اصن بی خیال من با خودتم کار ندارم تو اصن اصل دینی، این مصادیق بی نقص اسلامی که کشور بیچاره منو می چرخونن، ... آخه هی میام ببینم بدون فحش و بد دهنی می تونم جمعش کنم میبینم نمی شه، آخه تو که تمام اخلاقیاتت به ریش و پشم بنده و با زدنش می ریزه، آخه تو که ولت کنن پیش نامحرم خدا هم محرم میشه، آخه تو که داغ مهر پیشونیت مظهر ناب  پایبندیته، آخه ای خدا بابا بیا این اسلامت رو یه کاریش بکن، جون من جون خودت بسه چرندیات هوار سال پیش، من که نمی گم بده، کسی هم نمی گه بده اما جون هر کی دوس داری بده یکم موهاشو اصلاح کنن، اسلامت بدجوری کثیف شده. ما که یه آب راحت می خوریم ولی خداییش کی قراره از این مردم بیچاره بکشن بیرون نمی دونم. سگ نجسه حالا؟ بابا آخه فلان فلان شده، این همه کشور مسلمون تو دنیاست، هر کی مسلمونه دینشو داره، حفظشم می کنه، چرا آخه به زور می کنیش تو اونجای کسی که نمی خواد، این چه مدنیتی شد؟ چه حقوقی شد؟ اون بدبخت بیچاره هایی هم که دلخوشی شون این بود که یه حیوونی دستشون بگیرن به رفیقاشون پز بدن، نمی دونم باش حال کنن دلشون خوش باشه بیا زارت بزن همونم برین توش. واقعا یعنی واقعا من تو کار این جماعت شاسمنگ موندم که مخشون رو چه محوری می چرخه. ای صاحب کرامت، دلم می سوزه واسه مردم، دلم واسه خودم هم می سوزه که چرا اینجام اصن! از سر ناچاری! منی که انقد ایران و دوس داشتم اینجا چرا واقعا، از بی چاره گی، فرار، درس بخونم؟ زر زیادی! درس و این شر و ور ها فقط بهانه بود که یه کم آزاد تر حرف بزنم، یه زندگی راحت تر تجربه کنم، که البته کردم و مشغولشم و بماند، ولی هی همیشه دارم به خودم و به خدا که مشغول فرنی خوردنه می گم نمی شد ایران هم مث آدم بود می شد همون جا بمونیم. اصن نمی دونم کی ایران آدم میشه برگردیم، حاجی با توام، فرنی تو بخور گوش کن ببین چی می گم، نه اصن من کی باشم، یه کم گوش  کن فقط، خودت می شنوی صدای یه سری آدم ها خیلی خوب به گوش می رسه. آقا اصن بسه دیگه امشب. همین

4 comments:

3pideh said...

وای به این جماعت شاسمیخ که موجب آوارگیه قومیه هزاران هزار ایرانی شده...چه صادقانه بود که بله درس بهانست...برای یافتن جایی دیگر...چندی پیش خبری خوندم در رابطه با ایرانیه جوانی که در هلند خودش رو به آتش کشیده...دلیل: عدم پذیرش پناهندگی...منم ته اون خبر نوشتم...
"غمگینم، از این آوارگیه قومیه ایرانیان، غمگینم"...
بسه دیگه...برم

maryam said...

hahhhhhaahhha eyval khali kardia hesabi!!!! :D
man vase ostadam tarif kardam kolli khandid. dasht migoft kongere gharare ye tarh tasvib kone emroz vase bodjeye ye havapeyma ke age beshe ma pol dar mishim. goftam mibini ajab raghibi hastim ma irania!!! :)))

ماهتو said...

می‌دونی... غم نان نمی‌ذاره آدم به خیلی از حقوق بدیهی‌ش فکر کنه، حتی اگه به فکرش هم برسه، اونا رو در اولویت نمی‌بینه.
کاش یه روزی بیاد که مردم بزرگ‌ترین دغدغه‌هاشون همین داشتن سگ باشه مثلا. من متاسفانه این‌روزو خیلی دور می‌بینم،

خودشو اذیت نکن، بذار خدا هم فرنی‌شو بخوره.

Gishar! said...

ماهتو، این که عده ی خیلی کمی هستن که به فکر سگ و حیوون داشتن ان و اینکه جماعت بی کار مخ پوچ به چه چیزایی فکر می کنن که اسلام در خطر نیافته متفاوت از قضیه نان هست که داستانش مفصله، این که مردم پایین چی می کشن و مردم بالا چی می کشن اصلا حرف من نبود.
البته کاش کاش که یه روزی بیاد که دغدغه مهم داشتن حیوون خونگی باشه و اینکه بتونن ببرنش بیرون یا نتونن مشکل تلقی بشه، اون روز از بهترین روز ها خواهد بود حتما، ولی قضیه کلا حرف دیگه ای بود رفیق،