Tuesday, January 22, 2013

Bio 45

نشسته بودم توی اتاقم داشتم فکر می کردم، بماند که نمی دونم این فکر ها از جون من چی می خوان، همین جوری آروم چیز میزای ریز روی موکت و جمع می کردم و می انداختم توی سطل آشغال. قشنگ رفتم به روزهای کنکور، کف اتاق دراز می شدم و درس می خوندم. هر ازگاهی چند تا مورچه از کنارم رد می شدن و سلام می دادن و من می گرفتمشون پرتشون می کردم اون ور اتاق که مثلا حواسمو پرت نکنن. مطمئنم زنده می موندن. مورچه ها خیلی قوی ان مثل ما آدم ها نیستن. اونا خوب می دونن که اگه حتی از بالای یه کوه بلند هم یا سر بخورن زمین باز هم پا میشن و ادامه می دن. وگرنه که اینجوری از هر جایی دلشون می خواست رد نمی شدن. ترسی از مرگ هم ندارن تازه. واسشون مهم نیست چی جلوشونه یا ممکنه چی پیش بیاد. پیش می رن تو جهتی که شاید واسشون مقدسه. حتی اگه فقط دونه جمع کردن واسه زمستون باشه
خیلی موقع ها دلم می خواست که حیوون بودم، البته همیشه پیش نمیاد این قضیه اما خوب کم هم نیستن این جور موقع ها. حیوون ها فکر نمی کنن. فکرها هم کاری به کار حیوون ها ندارن. فکر ها هم می دونن که باید برن سراغ کی، ما آدم ها. ما ها هستیم که هم خوشبختانه و هم متاسفانه فکر می کنیم. حیوون ها راحت ان. باور کن حتی خیلی هاشون باهوش هم هستن یه جورایی. ولی شعور ندارن. شعور بعضی موقع ها کار دست آدم ها می ده. وقتی از بیرون به خودم و دنیای اطرافم نگاه می کنم همه چی رو خیلی قشنگ می بینم. مشکلی نیست، هیچ. همه چی آرومه و خوب. وقتی میرم وسط خودم و به بیرونم نگاه می کنم دچارش میشم. دچار شعور فکری. انگار که یه گله گاو وحشی خیال کنن مغز تو یه آبگیر وسط صحرای کالاهاریه و بریزن توش و سر آب خورن باهم دعواشون بشه. آهای گاوهای وحشی اینجا همه چی آرومه. عیبی نداره شما هم تقصیری ندارین. می دونم که حیوونین. من هم خیلی موقع ها دوست دارم مثل شما ها باشم. ولی آبتون و که خوردین تشریف ببرین، اجازه بدین همین پرنده های جوجویی هم کمی آب بخورن و دور هم خوش باشیم. اینجا نمونین
آره زمانایی که دوست داری کف اتاق دراز بکشی و شاید یه چیزی بنویسی و شاید یه چیزی بخونی رو دوست دارم. این جور موقع ها دوست دارم از بیرون به خودم نگاه کنم. دوست خودم باشم و دست بزارم روی شونه هام و بگم دوست من، همه چی خوبه. همه چی خیلی خوبه. امیدوار باش و پاک، گاو ها کارشون اینه خودشون می رن. ولشون کن. تماشاشون کن و بزار شلوغ کنن. فردا همه چیز آرومه دوباره. به خودم بگم که دوستت دارم که نمی خوام اذیتت کنم که می خوام همیــــــــشه بخندی. که دنیات پر باشه از قشنگی. به خودم بگم خسته نباشی مرد خدا قوت

پ.ن. یک موزیک دل نشین

No comments: