Saturday, September 15, 2012

Goli

گلی. اسم دختر دوم پسر عموی مادرم بود. یعنی هنوز هم هست. شش سالم بود که ازدواج کرد. البته سو تفاهم نشه گلی اون موقع دبیرستانی بود،  خیلی خوشگل بود، یعنی خیلی. اون موقع ها خوشگل از نظر من گلی بود. یا یه آقایی اهل رامسر ازدواج کرد. نمی دونم کی. واسه عروسیشون خوب معلومه که همه اهل فامیل دعوت می شن و من هم فامیل بودم خوب. کلی خوشحال بودم که می رم عروسی. یادمه اون موقع حتی دلگیر بودم که چرا گلی ازدواج کرد. چرا رفت دیگه! الان می گم آخه بچه تو رو چه به این حرفا! عمه کوچیک من دوست نزدیکش بود. اون موقع ها که می رفت خونشون باهم درس و اینا بخونن بعضی موقع ها من هم با خودش می برد. عمه کوچیک ام حتی من و با خودش برد مدرسه شون یه روز. رو پله های مدرسه شون نشسته بودم و خانوم مدیرشون یا ناظمشون واسم چای و کلوچه آورد و نشست پیش من. خلاصه این که ما رفتیم عروسی گلی، دهنم وا مونده بود. داماد اینا یه خونه سه طبقه داشتن. نه از این آپارتمانا ها، از خونه سه طبقه های شمالی قشنگ که از توش یا بیرونش پله می خوره میری رو تراس های دوم و سوم.. البته خونه گلی اینا هم خیلی بزرگ بود. دو طبقه قشنگ بود ولی خونه ی داماد خیلی خفن بود. یادمه تو حیاطشون به مامانم گفتم مامان مامان من بزرگ شدم میخوام از این خونه ها بخرما... که رو کف تراس طبقه دومش چادر شب یا زیلو پهن کنیم شب های تابستون هندونه بخوریم. تازه گلدونای شمعدونی رو هم ردیف به نرده های تراس آویزون کنیم اصن یه چیزی عین این خونه های ماسوله. هنوزم مامانم یادم میندازه بعضی موقع ها و باهم می خندیم.. یادمه آخر حیاطشون یه درخت قطاب بود. قطاب خوردی تا حالا؟ حتی نمی دونم همین جوری می نویسنش یا نه! خیلی خوب بود خلاصه غارت کردیم درخته رو. من و یه چند تا بچه جغله های دیگه. به مامانم می گفتم این درخته چیه عجب میوه هاش خوشمزه ست اونجا بود اسمشو یاد گرفتم. فکر کنم بعد از اون فقط یک بار دیگه دیدم این درخت و و یادم نیست کجا بود، شاید فومن، نمی دونم ولی خیلی خوبه. آره دیگه گلی ازدواج کرد و فکر کنم دو سال بعدش یه دختر خیلی خیلی خوشگل به دنیا آورد و اسمش رو گذاشتن آذین. اولین باری بود که این اسم و شنیده بودم. آذین دیگه یعنی چی ولی ترکیب حروفش برام جالب بود. بعضی ترکیبا خیلی قشنگن کلن. البته آدم با آدم فرق داره من از اونایی ام که از ترکیب آذین خوشم میاد به هر حال. این کوچولو فوق العاده زیبا بود. یعنی من اون موقع می گفتم گلی که انقدر خوشگله خوب باید دخترش هم خوشگل بشه ولی آخه چقد دیگه. هشت سالگی من خونه مونو عوض کردیم رفتیم رودسر دیگه ارتباط طوری نبود که خبر داشته باشم دورادور می شندیم ازشون. گلی خوشگل دیگه ازدواج کرده بود و آذین داشت... ا
امشب خیر سرم داشتم کتاب درسی می خوندم، یاد گلی افتادم! چرا؟!

No comments: