Wednesday, February 15, 2012

Pleasure of addiction or addiction of pleasure!!

از آی تی دانشگاه خواستم که زبان فارسی رو کامپیوتر آفیسم نصب کنه که مجبور نباشم واسه هر چیز فارسی نوشتن لپ تاپ و باز کنم. منظورم همینه که می نویسم بیشتر، بعضی موقع ها یه جوری حس نوشتن میاد لعنتی ولی اگه بهت نرسه خوب می پره! عین حس سیگار یا هر اعتیاد دیگه ای چه خوب چه بد، اگه موادش نرسه  می پره تا نوبت بعدی. خیلی موقع ها هم اصلا معلوم نیست کی میاد، اصلن منظم نیست، عادت نامنظمه انگار، همه عادت ها، ماهیانه، سالیانه، هفتگی، مثل اونی که می گفت من فقط یک شنبه ها تخم مرغ می خورم، نیمرو یا پخته فرق نداره، اون هم واسه اینکه روزم و می سازه، همه و همه منظمن به جز عادت نوشتن، که باید خیلی معتادش بشی که منظم بشه، خوشبختانه یا متاسفانه من هنوز اونقدر ها هم معتادش نیستم. یه عادت دیگه هم هست که خیلی نا منظمه و هیچ وقت منظم نمیشه، و من خیلی بهش عادت دارم، شاید بعضی ها نداشته باشن اما من دارم چه خوب باشه چه بد، کسی چه می دونه!
کسی چه می دونه چرا بعضی ها عادت دارن به لاف زدن، چرا بعضی ها عادت کردن به خود برتر بینی، به دروغ، به حرف تو خالی زدن، چرا حتی بعضی ها عادت کردن به خوب بودن، به کمک کردن، به خاکی بودن! عادته؟ اکتسابیه؟ یا به قول کتاب دینی، تشریعیه؟ کسی چه می دونه! من هم نمی دونم، حدس می زنم، حدس می زنیم که به خانواده، که به جامعه، که به ژن، که به هوارتا چیز دیگه بستگی داره، مدل می کنیم، خطی، غیر خطی، نمایی، رونمایی، مخفی، پیدا، هویدا، فارغ از مدل کردن خودمون. همین من که هر از گاهی از سر عادت طلبیده یا نطلبیده یک نطقی برای یک عده افرادی می کنم، به این و اون فحش می دم، هر چند معلوم نیست که افراد کی هستن، میام می شینم اینجا واسه خودم، مدل می کنم همه ی خصوصیات بشری رو، کی قراره خودم مدل شم، کسی چه می دونه! البته همه همینیم، اغلبمون شاید بگم بهتر باشه، اصولا هر کدوم از ما بهترین آدم روی زمینیم، چیزهایی که می گیم درسته، بعضی موقع ها باد به غبغب میندازیم و انقدر مطمئن از دانسته هامون حرف می زنیم که آره عالم دهریم. چرا همیشه من بهترین بودم؟ چرا همیشه تو بهترینی؟ تو درست می گی! چرا اگه کسی از تو کوچیک تره، اشتباه می کنه؟ چرا اگه کسی از تو بزرگتره حتما چیزی می دونه که حرفی می زنه پس درست می گه؟ کسی چه می دونه، و همین طور دور خودمون می گردیم و به خیالمون که می دونیم و بلدیم و درست می گیم. بعضی هامون انتقاد رو دوست دارن و واسه بعضی ها انتقاد حکم فحش ناموس داره، خوب خیلی واضحه که عزیزان ناموس پرست از همه درست ترن و مو لای درزشون نمی ره نقطه
لذت اما چیز دیگری ست، اونی که عادت به یه کاری داره، لذتشو می بره، چه خوب چه بد. عادت های ارادی لذت دارن، به قول کدوم فیلسوف میلسوفی بود، نیچه میچه بود فروید مروید بود که می گفت آدم هر کاری می کنه واسه لذت می کنه! نگو مرام می ذاری، نگو حال می دی، نگو مال تو ور دار برو، نگو دلم می خواد تو حال کنی، این فیلسوف عزیز ما می گفت که تو کمک می کنی چون خودت حس لذت می کنی، آدم می کشی چون از این کار لذت می بری، حال می دی به دوستت که حال کنه؟ نه! حال می دی بهش چون خودت حال می کنی که طرف حال کنه، که ازت تشکر بشه، که عزیز تر بشی، که شاید یه روزی یه حالی بهت بده، که تو رو بیشتر دوست داشته باشه، که لذت ببری از مهم بود و مهم تر شدن پیش کسی، خلاصه اینکه همه ی کارهای خوب و بد آدمی رو به لذت شخصی ربط داده و به نظر من هم یه جورایی راست می گه بدون اینکه واقعا همچین هدفی داشته باشی، هر کار خوب و بدی که لذت بخش باشه واسه خودت رو انجام می دی خواه لذت مستقیم داشته باشه خواه غیر مستقیم، حالا این عادت نوشتن، عادت سیگار، عادت دوست داشتن! نماز حتی، عادت به موقع بودن، ازت حساب بردن، حساب پس دادن، نوشتن دوباره، خوانده شدن، خالی شدن، انتقام حتی، گاهی بخشش، و غیره
نویسنده هایی که امتیاز بد می گیرن، خونده نمی شن، خواننده هایی که شنیده نمی شن، بیشتر سعی می کنن، طور دیگه ای می نویسن که دیده بشن، که معروف تر بشن، که خیلی معروف بشن، اصن عباس معروفی بشن که یه روز اومد تو فیس بوک و گفت من به دلیل خفن بودن این صفحه رو باز کردم که نگن امّل ام! بعدش هیچ خبری ازش نبود، بنده هم یکی از فَن های طرف بوده ام و هستم ولی هیچی به هیچی، هیچی ننوشت، بعد از مدت ها که تعداد دوستاش شد هوارتا، شروع کرد به نوشتن، اولش چارتا متن خوب نوشت، لایک خورد، کامنت ها اومد، بعدش مثلا گفت امروز صبح بیدار شدم صبحونه خوردم، لایک ها خورد، کامنت ها اومد، لذتی برد، وای از این جماعت.. بعد از اون دیگه هر روز بیدار می شد و صبحونه می خورد و لایک می خورد، هر از گاهی هم یک متن جونداری می نوشت، البته این بشر کتاباش خوبن لامصب، ولی من همون حضور مرده ی تو فیس بوکش رو بیشتر دوست داشتم! بگذریم، کلفت تر هاشم اسیر لایک و تعداد فَن و کامنت و اینجور چیزها میشن که لذت می برن، لذت شهرت، و قدرت و دوست داشته شدن، همه همینن و من و تو هم مستثنا نیستیم. فقط لااقل جون بچه ات منت نذار، لاف نزن، نگو که فلان کردم و بیسار کردم، نگو به زبون نیار که چقدر خوبی ها تو در حق بشریت کردی، معرفت به خرج دادی. هر کسی یه جوری لذت می بره تو و من و خیلی های دیگه هم یه جوری حال می دیم که حال کنیم، می نویسیم که خالی شیم که حال کنیم که الخ...ا
پ.ن. امشب یه فیلم خوب دیدم...ا

No comments: