Monday, November 14, 2011

Bio32

اوج و حضیض. امید.. این اوج و حضیض رو نمی دونم تو کدوم درس کدوم کتاب فارسی کدوم سال تحصیلی یاد گرفتیم، یادم نمیاد، اما اوج و حضیض زیاد داره در کل هر چی که هست. یه اضطراب و نگرانی ای هست که باعث می شه از شدت بزرگی حفره خالی وسط شکمت از خواب پاشی و هر چی به خودت فشار بیاری تا به زور از اون خالی بودن فرار کنی و نمی تونی و مجبور به تحمل هر چی اون تو هست پا شی و به یک چیزی مشغول شی تا لااقل رشد نکنه و تا شب شاید یه کم از بزرگیش کم شه. از همه بقال و چقال و گچ باز و تیله بازای محل هم کمک بگیری که پرش کنن و حضیضی که سعی در اوج گرفتن بکنه. کم کم زمان بگذره و تو کم کم پرش کنی و بالاخره پر بشه و از پر شدگی بالا بزنه و اون موقع یه آرامش و آسودگی ای هست که باعث می شه از شدت پر بودن همه حفره های وسط شکمت انقدر بخوابی و بخوابی و از همه چی فرار کنی و حتی به این که فرار می کنی هم فکر نکنی و دلت بخواد همه اهل محل رو بفرستی مسجد. و بدونی که هیچ اوج و حضیضی مثل هم نیست. و بدونی که زمان همیشه مرحم همه درد ها بوده و هست..
یه حسی که تجربه ش کنی و به خودت بگی یعنی این همه مدت این همه سال همچین حسی هم وجود داشته که همیشه گفتند خوب نیست. خود حس بد نیست. خودش گناهی نداره، این تویی که گناه داری و ممکنه یهو بیافتی اون پایین های حضیض و دیگه بالا نیای. و هنوز این همه حس های رنگ و وارنگ خوب و زشت او این دنیا هست، وقتی همه طرح و گچ های سقف خونه، شکل اسمایلی های رنگ و وارنگ میشن و خیلی سریع همشون و فراموش می کنی و باز هم سقف بچرخه و اسمایلی ها هم همراش بچرخن و نگران باشی که تا کی این سقف می خواد بچرخه و آسوده باشی که همه چیز آرومه، لااقل تو اون لحظه که همه چیز می چرخه و ناخواسته لبخندت میاد.. و فردا دوباره از شدت بزرگی حفره خالی وسط شکمت از خواب پاشی و نگرانی رو به ازدیاد بزرگ تر شدن حفره ای که وجود نداره.
امید هم چیز خوبیه گاهی، چای هم همین طور، برین خونه هاتون مردم محل که این جا همه چیز آرومه تا فردا خدا هست

No comments: