Friday, September 9, 2011

Bio29

امشب فقط خواستم بگم که یه آهنگی هست، هی دارم گوش می دم هی دارم گوش می دم هی هم اصلا خسته نمی شم، هی تکرار. از اون آهنگاست که نشست رو دلم آروم و همچین جا انداخت که انگار سال ها باهاش خاطره دارم، اما نه خاطره هست و نه یادش هیچی نیست هیــــچ. فقط یه آهنگ که شاید وزنش با وزن نفس من امشب هماهنگ شده.. آدم دلش تنگ میشه خوب، حتی از خدا بی خبرهاش هم دلشون تنگ میشه، چه برسه به ما که خدا به این قشنگی... هنوز هم ازت می پرسن چه خبر، و تو هنوز هم همیشه یه خبر تو جواب می گی مگه اینکه هیچ خبری نداشته باشی برای گفتن، حتی خبر اینکه دیشب موقع خوابیدن به این آهنگ گوش کردی، هیچ وقت تو جواب به گفتن سلامتی قانع نبودی، سوال که پرسیده میشه، درست جواب میدی، ازت می پرسن خوبی، و تو همیشه نمی گی خوبم مرسی. تو خیلی چیزهای قشنگ داری که بگی تو جواب این سوال ساده که گاهی یه روز رو میشه باهاش گذروند...ا
این شب ها، شب های روشن، شب هایی که من دوستشون دارم. خودم هم هستم پیش خودم، خیلی خوبه و آروم، از اون آرامش های طوفانی که اگه حواست بهشون نباشه چیزی ازت باقی نمی ذارن، خوبه که من حواسم بهش هست البته، خوشحالم که می تونم باشم یه کمی پیش خودم. یه زمونایی بود از این هارمونیا که می شد دیگه تعطیل، زمین و زمون به هم قاتی می شد و خدا بساط و جمع می کرد میومد کمک گچکارای محل بلکه ما رو برگردونن رو خاک خنک دوباره. خدا هم کارش درست بود اون موقع ها. الانو نگا نکن خسته ست یه کم، فردا که شد دوباره با ماست همیشه...ا